مصدق مرد ازاد
نخست وزيري مصدق:
در تمام دوران نخست وزيري مصدق نه تنها حقوق از بيت المال نگرفت بلكه به گواهي تاريخ حقوق كاركنان نخست وزيري را كه در نزد وي انجام وظيفه مي كردند پرداخت كرد. يادآوري مي كنم كه به دلايل جسمي يا سياسي نخست وزيري را به نزد برده بود و كارها را در همانجا انجام مي داد. مصدق در ملي كردن نفت از شعار و هياهو پرهيز كرد و سعي كرد بهانه به دست دولت انگليس ندهد و براي خلع يد از مديران انگليسي شركت نفت هيئتي از كارشناسان آزموده و آرام را به رياست مهندس بازرگان فرستاد كه اين كار در آبادان عملي شد و عليرغم نرمش مصدق ناو انگليسي به آب هاي منطقه آمد و تشنج آفريني كرد و از فروش نفت ايران جلوگيري كرد كه دولت در تنگناي مالي قرار گرفت. ولي عليرغم اين فشارها و عدم صدور نفت دولت مصدق توانست يك بودجه كشوري بدون نفت را براي اولين و آخرين بار در تاريخ ما بدون قرضه خارجي و بدون كسر بودجه در سال 1331 به اجرا گذارد. دومين قدم مهم دولت حركت دكتر مصدق و هيئت كارشناسي ايراني براي استيفاي حقوق ايران به سازمان ملل(نيويورك)و دادگاه لاهه بود كه با موفقيت به پايان رسيد و در اين سفر دكتر مصدق كه پسرش دكتر غلامحسين و دخترش را همراه برده بود (به عنوان پزشك و پرستار خودش) هزينه خود و اين دو نفر را شخصاً پرداخت و فقط هزينه همراهان را از خزانه پرداخت كرد. و در يك مورد ديگر
كه در آن زمان خيلي اهميت داشت از طرف هديه شد و مصدق
قيمت به خزانه واريز كرد. طبيعي است كه فردي با اين خصوصيات نه در اين مملكت مي توانست كار كند و نه دنيا او را مي توانست كند بخصوص كه ملي كردن شركت نفت الگوي حركت در خاورميانه شد و به دنبال او جمال عبدالناصر كانال كرد و افتخار كرد كه الگوي وي مصدق بوده است. از جمله وقايع مهم دوران مصدق واقعه 30 تير است كه به دنبال اختلاف مصدق و شاه بر اثر انتخاب و تصدي وزارت جنگ(دفاع فعلي) درگرفت و منجر به كناره گيري مصدق و قيام 30 تير و روي كار آمدن مجدد وي شد كه در اين پيروزي نقش مرحوم آية الله كاشاني انكار ناپذير است. توطئه هاي زيادي براي حذف مصدق از قدرت در دست اقدام بود كه همكاري صميمانه انگليس و آمريكا و سكوت جنايت كارانه رژيم شوروي منجر به كودتاي28 مرداد 1332 و سرنگوني مصدق شد. با حذف دكتر مصدق نفت ملي شده به وسيله كشورهاي استعمارگر كه نفتي داشتند چپاول شد و سهم ايران هرچند از قبل بهتر بود ولي استيفاي كامل نيافت و جنبش ملي ما به يك دوران 25 ساله اختناق و چپاول تبديل شد.
كودتاي 28 مرداد. سقوط دولت دكتر مصدق و درسهايي كه از آن مي توان گرفت.علت سقوط دولت مصدق را در يك جمله اگر بتوان گفت چنين است:«خودشيفتگي- تفرقه- عدم واقع بيني»
الف)شيفتگي:در تمام جنبش ها و حركات ملي ما خودشيفتگي اولين آفت است اينكه هيچكس را بهتر و فهيم تر از خود ندانيم و محور تمام كارها خودمان باشيم بلاخره به سقوط منجر خواهد شد. مرحوم خليل ملكي از سياسيون و مبارزين بنام به مرحوم دكتر مصدق گفته بود:«آقاي دكتر اين راهي كه شما ما را مي بريد به جهنم مي رسد ولي ما تا جهنم با شما هستيم».كه منظور ايشان جهنم سياسي و مملكتي بود كه چنين نيز شد.دكتر مصدق عليرغم پاكدامني و وطن دوستي و ادب و نزاكت تسليم ناپذير و يا بهتر بگويم انعطاف ناپذير بود كه اين صفت تا جاهايي جواب مي دهد ولي بعد از آن منجر به تخريب مي شود و به قولي مرد جنگ بايد مرد فرار هم باشد وگرنه كشته مي شود. خودشيفتگي منجر به توده گرايي مي شود و چون مردم براي ما هورا مي كشند حاضر نيستم آنها را از دست بدهيم تا وقتي كه به قعر دريا سقوط كنيم. مثلاً به گواه تاريخ پيشنهاداتي براي قرارداد نفت از طرف كشورهاي ديگر حتي انگليس ارائه شد كه اگر مصدق قبول مي كرد هر چند ايدآل نبود ولي بهتر از نتيجه به سقوط دولت و داشت ولي حضور مصدق در رأس يك قدرت توده گرايي شايد مانع اصلي اين گذشت سياسي بود كه ممكن بود و (حتماً) از طرف حزب خائن توده در آن موضع به وطن فروشي متهم گردد. نمونه خودشيفتگي در سال1340-1341 اتفاق افتاد كه دكتر اميني نخست وزير بود و با حمايت كندي رئيس جمهور آمريكا رياست جمهوري وي و حذف سلطنت در دستور كار بود اما ميليون آن موقع كه طرفداران دكتر مصدق بودند شهامت اين همكاري را نداشتند و يك فرصت طلائي را از دست دادند.
ب)تفرقه. اين آفت كه منشاء آن خودشيفتگي است از علل مهم سقوط جنبش ملي بود. مادام كه مرحوم دكتر مصدق و آية الله كاشاني كه از مبارزين بزرگ و روحانيون فهيم بود با هم بودند پشت استعمار را لرزاندند و براي سقوط اين جنبش تفرقه و اختلاف اين دو بزرگوار ضروري بود كه دسيسه گران موفق شدند و نتيجه زحمات مردم و اين دو مرد بزرگ را بر باد دادند. نمي توان قضاوت كرد كه مقصر چه كسي بوده است مصدق يا كاشاني. ولي مي توان گفت كه هر دو دچار خود بزرگ بيني و محور بودن بودند و اين عيب بزرگي بود كه نتوانستند بر آن فائق آيند و البته براي سقوط مصدق رژيم شاه و استعمارگران آ ية الله كاشاني را به عنوان قطب جامعه بزرگ كردند بها دادند ولي حدود يك سال بعد از كودتا عنوان آ ية الله كاشاني به(سيدكاشي) در راديوي دولتي تنزل يافت و نامبرده خانه نشين و مصدق زنداني و مبارزان اعدام و تبعيد و زنداني شدند و نه از تاك نشان ماند و نه از تاك نشان(فاعتبدو يا اولوالابصار).
اينكه كساني به نام طرفداري از مصدق، كاشاني را متهم كنند و باز كسانيكه ادعاي طرفداري از كاشاني دارند مصدق را بكوبند نقض و غرض است و اين دو بزرگوار در تاريخ ماندني هستند و سوابق سياسي و مبارزاتي قبلي آنها مؤيد شخصيت آنهاست.
ج)واقع بيني. يكي از دلايل ديگر شكست هاي جنبش اصلاحي در ايران عدم واقع بيني است كه باز متأسفانه توده گرايي و خودشيفتگي پايه و اساس آنست. مثلي در قاين داريم كه مي گويد(دستي را كه نتوان بريد بايد بوسيد). واقعاً براي هر كاري زمينه و وسائل كار بايد فراهم باشد تا سر ما به سنگ نخورده . براي كوهنوردي كفش و تجهيزات خاصي لازم داريم كه براي پياده روي و خيابان گردي متفاوت است. مرحوم اميركبير در زمان ناصرالدين شاه دست به اصلاحات زد و ناموفق بود اگر موفق مي شد خيلي عجيب بود!؟ آخر در حكومتي كه تمام تحصيل كرده هاي آن شايد به صد نفر نمي رسيدند و مردم در تهران پايتخت كشور در جهل كامل بودند تا چه برسد به شهرها و روستاها. امير با كدام مردم مي خواست دست درباريان و از همه مهمتر شخص شاه را از حكومت و فساد و عياشي و چپاول قطع كند. حقوق درباريان فاسد را قطع، دست مهدعليا مادر شاه و مادرزن خودش! را از مملكت كوتاه كند و به روس و انگليس نيز امتياز ندهد. درست مثل اينكه من و شما تصميم بگيريم در كوير لوت جنگل شمال را احياء كنيم. بديهي است همه
دست در دست هم ريشه مير را مي كنند و چنين كردند كه خدايشان لعنت كند! و مصدق در جامعه اي كه تمام فارغ التحصيلان و دانشجويان آن به 5 هزار نفر نمي رسيدند(كه اكنون از 5 ميليون بيشتر هستند) و 65-75 درصد مردم در روستاهاي تحت نفوذ ملّاحين قدرت طلب بودند(تازه اگر قاين آنروز را شهر حساب كنيم!) چگونه مي توانست جامعه مدني و دموكراسي ايجاد كند؟ و نفت را كه رگ حيات انگليس و آمريكا و ساير جهانخوارن بود مطابق ميل خودش و به نفع ملتش بفروشد؟ و تمام كساني كه راه مصدق و اميركبير را پيمودند چنين سرنوشتي داشتند. منظور اين نيست كه بنشينيم بگذاريم بلكه همه حرف من اينست كه سنجيده و حساب شده اگر قدم برنداريم بي نتيجه است و اگر هم نتيجه داد ضرر آن بيشتر از منافع خواهد بود. بودند در دنيا كسانيكه درايت داشتند پيروز شدند و نتيجه گرفتند. از آن جمله گاندي را مي توان نام برد كه هندوستان را به آزادي رساند و از چنگال استعمار انگليس بيرون آورد و براي اطلاع همشهريان عرض كنم كه شما هم اكنون در هندوستان كمتر مي توانيد يك هندي پيدا كنيد كه به انگليس فحش و ناسزا بگويد و شعار مرگ بر اين و آن بدهد و برعكس در هندوستان راننده تاكسي و مغازه دار مي تواند با شما انگليسي صحبت كند و از منافع اين زبان داني استفاده كند! از ميان سياستمداران گذشته شايد قوام السلطنه در زمره كساني باشد كه هميشه از وي بدگويي شده و كمتر كسي از خدمات اين مرد صحبت كرده بخصوص كه در واقعه 30 تير قوام در جهت مخالف مصدق و كاشاني بود.
اما صرفنظر از خودشيفتگي و خود بزرگ بيني و قوام السلطنه( ) در وطن پرستي وي و كيانت و درايت اين مرد نتوان شك كرد كه برگرداندن آذربايجان به خاك وطن و دفع فرقه دموكرات و بي آبرو كردن حزب توده از كارهاي بزرگ اين مرد است ولي حيف كه او نيز به شدت خود محور بود.در حديكه محمدرضا شاه را «جوان» خطاب مي كرد چيزي كه قدرت مندان به كمتر از القاب پر طمطراق رضايت نمي دهند و موقعيكه خبط هاي محمدرضا شاه و عاقبت بد او را پيش بيني و به او تذكر داد. عنوان«حضرت اشرف» را شاه از او گرفت و بعداً روزگار عنوان «اعليحضرت» را از شاه گرفت كه گفته اند:
هر كه ناموزد ز درس روزگار درس ناموزد ز هيچ آموزگار
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۸۵ ساعت 11:38 توسط تحريريه طلوع
|