موسيقي ايراني چون تك نواري است وهمواره يك نغمه را اجرا مي كند، همة پيچيدگيها وظرايف خود را در ساختار افقي به كار مي برد در اين موسيقي نوازنده با خواننده كاملاً متكي به دانش منتج شده از قوانين رديف موسيقي ايران است.موسيقي دان بايد همه دقايق باريك وظريف هفت دستگاه و پنج آواز وبيش از چهار صد گوشه مختلف را طي ساليان متمادي بياموزد تا بتواند ازعهده يك اجرا درست و دقيق از موسيقي رديفي ودستگاهي ايران برآيد.موسيقي دانان غربي دانش مندرج در موسيقي رديفي و دستگاهي ايران را بسيار مي ستايند وبه آن ارج مي نهند اما شگفتا كه موسيقيدانان ايراني طرفدار موسيقي غربي، موسيقي رديفي و دستگاهي و قوانين آن را تحقير مي كنند وكمترين ارزشي براي آن قائل نيستند!محل تأسف است كه حتي قوانين موسيقي رديفي و دستگاهي نيز ازنظر اين دسته ازموسيقي دانان هموطن » علمي«تلقي نمي شود و آنها براي پرهيز از تكرار واژه» غربي« موسيقي غربي را موسيقي علمي مي خوانند و به اين ترتيب موسيقي ايراني را »غير علمي«مي دانند!اگر چه هيچ يك از قواعد موسيقي غربي در موسيقي ايراني وجود ندارد اما مسلم است كهموسيقي غربي هم براي خود علمي دارد كه با علم مندرج در موسيقي غربي متفاوت است. آموختن»علم هارموني« حدود 2تا4 سال به طول مي انجامد، ولي آموختن رديف موسيقي ايراني حداقل 10 سال نياز به تلمذ دارد.اگر مانند يك شنونده مبتدي به موسيقي ايراني گوش فرادهيم، بسياري ازگوشه ها برايمان شبيه به يكديگرند ونمي توانيم تفاوتي ميان آنها قائل شويم، از جمله دوگوشه»گشايش»و»داد« در دستگاه ماهور  كه به ظاهر يكسان به نظر مي رسند اما يك شنونده حرفه اي كه در موسيقي ايراني به» شنونده استاد«موسوم است به آساني مي تواند آنها را ازيكديگر تميز دهد ووجود تفارقشان را بشناسد درك تفاوت ميان دوگوشه نياز به مهارت بسيار زيادي دارد. ولي عده اي قادر به درك تفاوت ميان اين دو دستگاه مهم و اصلي از هفت دستگاه موسيقي ايراني نيستند.مثلاً ماهور وراست پنجگاه را يكسان مي پندارند.ادامه دارد...