براي رسيدن به جامعةدموكراتيك و قانونمدار با چه موانعي روبرو هستيم؟
1- عامل فرهنگي:خانواده،نظام آموزشي وجامعه ما به گونه اي است كه افراد در آن روحية كار جمعي،تعاون و رعايت حقوق هم را فرا نمي گيرندوهمواره ميان پسر و دختر،فرزند اول و دوم،فقير و غني،اشراف زاده و متوسط و...تفاوت وجود داشته و از طرفي وضعيت جامعه به گونه اي است كه اين عوامل تشديد مي شود
حتي وقتي صحبت از عدالت مي شود باز به جاي توسل به قانون صحبت از رستم و عيا ران است و اصولاً قانون را دور زدن به هر طريق ارزش محسوب مي گردد.
2- نظام آموزشي:در هيچكدام از سطوح آموزشي و متون درسي آن به لزوم توجه به اين امر و بايد و تبايدهاي اين امر پرداخته نشده است.گويي ارزشي براي اين امر قائل نيستيم.
3- عدم اهميت دادن:گاهي به لزوم و جايگاه جامعه دموكراتيك به خوبي واقفيم اما اولويت اساسي براي آن قائل نيستيم.معتقديم بايد ساير اولويتها (اقتصادي و اجتماعي)فراهم شود آنگاه جامعه دموكراتيك و قانونمند خواهيم داشت.!
4- عدم صبر و ارزش نهادن:جامعه به ويژه نخبگان و روشنفكران براي تحقق آرمانها و اهداف ارزشمندي كه دارند و تعميق و گسترش آن در جامعه از صبوري كافي برخوردار نيستند و فراموش مي كنند كه در جامعه اي با 2500 سال سابقه استبداد و خودكامگي زندگي مي كنيم كه يك شبه يا حتي در طي چند سال دموكراتيك نخواهد شد.از سويي عده اي از همين نخبگان براي نيل به اهدافي كه دارند خود را ملزم به رعايت اصول و ارزشهاي دموكراتيك نمي دانند؛و مصداق اين طنز تلخ هستند:«استفاده از دموكراسي در راه ديكتاتوري»
5- عدم داوري درست و اعتماد به نفس:همواره بدون در نظر گرفتن شرايط جامعه،اوضاع و احوال اجتماعي را با پيشرفته ترين جوامع مقايسه و انتظار داريم ما نيز همان وضعيت را داشته بدون اينكه به راهي كه آنان پيموده دقت كنيم در نتيجه يا خود را ناتوان و يا نالايق براي دستيابي به چنين هدفي فرض كنيم.
6- عدم تعريف دقيق:تعريف مشخص و دقيقي كه مورد توافق حداقل بخشي از نخبگان ما باشد را نداريم در نتيجه در نزد مردم اين امر به عنوان امر ي فاقد ارزش و اهميت و يا آنچنان لوكس و بلند مرتبه است كه در هر صورت لزومي براي تلاش براي دستيابي به آن وجود ندارد.
همة اينها سبب مي گردد تا ضمن صرف هزينه و وقت بسيار همواره در اندر خم يك كوچه باشيم و وضعيتي كه امروز داريم گواه اين مدعاست.