متن زير خاطرات آقاي مهندس صباغيان از اعضاي ستاد استقبال امام خميني(ره) در بهمن 57 مي باشد كه جهت استحضار خوانندگان تقديم مي گردد.

بعد از آنكه شوراي انقلاب ازطرف امام مخفيانه تعيين شد.بحث ارتبايط جدي بين تهران و پاريس جدي شد، از آنجايي كه روز به روز حركتهاي مردم به سمت نابودي رژيم پيش مي رفت لازم بود تا اين حركت نظم و انسجام بيشتري بيابد بنابراين شوراي انقلاب تصميم گرفت تا كميته استقبال از امام براي نظم در كارها و امنيت جان امام تشكيل شود.در آن زمان گروهها و دستندركاران انقلاب هنوز جو را مساعد حضور امام  نمي دانستند اما ايشان يكباره ازطريق دكتر يزدي اعلام آمادگي كردند كه مايل هستند تا به ايران بگردند.از آنجايي كه احزاب و تشكيلات منظم و قوي كه بتوانند در برابر رژيم خودنمايي كنند وجود نداشت ما از هر محملي براي ايجاد تشكيلات استفاده مي كرديم كه يكي همين كميته استقبال بود.اين كميته با موافقت همگي متشكل از نمايندگان تمامي احزاب ازآن دوره كه در جريانات ملي ومذهبي و روحاني نقش داشتند ايجاد شد.بنده شهيد مطهري، شهيد مفتح و بنده محور اصلي كميته بوديم.كه آيت ا... مطهري رئيس و بنده معاون بودم كه شهيد مطهري به بنده فرمودند:«ون من درگير كار اجرايي نبوده ام، شما مسؤليت امور را بر عهده داشته باشيد.»اين براي كميته به زودي زير مجموعه هاي خود را تشكيل داد.اولين كميته تبليغاتي بود كه از دو بخش رسانهاي داخلي و تبليغاتي داخلي و بخش خبرنگاران خارجي تشكيل شده بود.در بخش خبرنگاران خارجي كساني چون مهندس محمد توسلي، دكتر غلامعباس توسلي كه به دو زبان تسلط داشتند فعال بودند.كارهاي تداركاتب بر عهده شهيد رجايي،مرتضي كتيرايي،خوشنويسان وشهيد اسلامي( از شهداي 7 تير) بود.اما مهترين وظيفه ما حفاظت از امام از فرودگاه تا بهشت زهرا و از آنجا تا مدرسه رفاه بود. براي تهيه ماشين مناسب قرار شد تا ماشين بلند و ضد گلوله تهيه شود كه آقاي رفيق دوست پذيرفت تا ماشين بليزري را تبديل به ضد گلوله كند.بخش ديگر حفاظت از جان آقا بود عده اي متشكب از گروههاي محافظ تشكيل و يك عده مسؤل تداركات وهماهنگي فرودگاه تا بهشت زهرا، عده اي مسؤليت حفاظت در بهشت زهرا بر عهده داشتند كه در ميان آنان افرادي چون آقاي ناطق نوري و شهيد مفتح  حاضر بودند. حساسترين كميسيون امنيتي در فرودگاه كه بيشترين تهديد به جان امام مي توانست در آنجا باشد، بودمن ومهندس والي مسؤليت كميته امنيتي آنجا را داشتيم. دوستان در اداره برق بهخصوص مهندس پويان كمكهايي فراواني كردند از‌انجا كه ماشينهاي اداره برق مجهز به بيسيم و تاكي- واكي  بودمي توانست كمك خوبي براي ما باشد حدود 8 ماشين در اختيار ما قرار داده شدكه بين گروهها تقسيم تا ضمن هدايت مسير امنيت را بر عهده داشته باشند. نيروي هوايي مسؤليت حفاظت از باند فرودگاه، و ماهم مسؤليت خود فرودگاه، سالن وجمعيت را داشتيم. تيمساري كه مسؤل باند فرودگاه بود يك سرتيپ نيروي هوايي به نام محققي را به ما معرفي كرد، من معتقدم ورود امام و انقلاب در كشور ما يك معجزه بود زيرا اين سرتيپ محققي از عوامل كودتاي نوژه درآمد، ولي اينكه آن روز چرا اقدامي نكرد حتماً نقشه اي نداشتند.به نظر من اين از معجزات و لطف خدا بود كه آن روز حادثه اي پيش نيامد.از نظر حفاظتي با نيروهاي قبل از انقلاب و عده اي كه سابقه مبارزه مسلحانه داشتند آشنا بوديم همه را در مدرسه رفاه جمع وبه آنها كه18  نفر بودندآموزشهاي لازم را داديم.بنا شد6- 5 نفر در سالن فرودگاه مستقر و 6-5 به دنبال ماشين امام باشند چراكه همان موقع به ذهنم رسيد كه مسير خيلي شلوغ شود و كنترل از دست ما خارج شود بنابراين را 6-5 را هم مأمور كردم كه در صورتي كه شلوغ شدو جمعيت به ماشين امام هجوم آورد و به آن چسبيد از آن ماشين دفاع كنند عكس افرادي كه روي ماشين سوار هستند يا به ماشين چسبيده اند موجوداست كه همه از نيروهاي حفاظتي كميته استقبال بودند.حدود 8 ساغت به ورود امام بيشتذ باقي نمانده بود كه آقاي رفيق دوست بالاخره ماشين را آوردند همه ما متعجب شديم ايشان بعد از اين همه مدت تنها دو قطعه شيشه معمولي يك سانتي آن هم به شيشه بغل پيچ كرده بودند كه هيچ امنيتي را تضمين نمي كرد.در حاليكه شيشه جلوكه اهميت بيشتري داشت و درها و شيشه ها تغيير نكرده بود. موضوع را به شهيد مطهري گفتم ايشان گفتند:«حالا كه كاري نمي توانيم انجام دهيم.ما كه از اول توكل كرده ايم اين يكي را به هم به خدا توكل مي كنيم.البته انتشار اين خبر كه كميته در تدارك ماشين ضد گلوله براي انتقال امام بود باعث شد تا كمي از نگرانيها كم شود و لي واقعيت اين بودكه ماشين كمترين امنيتي نداشت. رانندگي ماشين را هم آقاي رفيق دوست بر عهده داشت. همه كارها تعيين شده بودحفاظت باند، ساختمان، ماشين، رئس برنامه استقبال كه چه متني خوانده شود، چه كسي بخواند،مسؤليت بلندگو كه شهيد عراقي بود و نطق خطابه استقبال توسط شهيد مطهري تهيه شده بود و بقيه امور.قرار بر اين شد من و شهيد مطهري داخل هواپيما شده ومن گذرنامه ها را تحويل گرفته سريعاً مهر بزنيم زيرا باند فرودگاه بيشترين خطر را داشت و هر لحظه با يك انفجار و تيراندازي حادثه اي به وجود آيد.به محض فرود هواپيما من شهيد مطهري داخل هواپيما شده و به اتفاق حاج احمد آقا به طبقه بالا نزد امام كه تنها بودند رفتيم آقاي مطهري من را معرفي كردند و گفتند:«مسؤليت تمام اين زحمات بر عهده ايشان است.» امام هم از من تشكر كردند.قرار بود در ماشين من و شهيد مطهري همراه امام باشيم اما امام فرمودند:« پشت سر من فقط احمد بنشيند.» وقتي به امام گفتم ازنظر برنامه ها بايد هماهنگي كنم فرمودند:« برنامه ها خودش درست مي شود.» طبق نظر امام من ومرحوم مطهري در ماشين پشتي قرار گرفتيم هجوم جمعيت به قدري بود كه در همان لحظات اوليه برنامه ها به هم ريخت و سررشته امور از دست ما در رفت وما عقب مانديم ونتوانستيم به بهشت زهرا برسيم. چون پيش بيني كرده بوديم رفتن تا بهشت زهرا و ايراد سخنراني امام را خسته مي كند پيش بيني كرديم يك هلي كوپتر امام را به مدرسه رفاه ببرد.يكي ديگر از معجزات همين جا بود هچوم جمعيت جلوي مدرسه رفاه به قدري بود كه امكان فرود در آنجا نبود. هلي كوپتر حدود دو ساعت در فضا سرگردان بود با بيسيم به خلبان گفتيم هر جا كه مناسب مي داند فرود آيد او هم در صحن بيمارستان امام خميني( هزار تختخوابي) كه هم خلوت بود وهم باند فرود هلي كوپتر داشت فرود آمد.از اينجا ما امام را گم كرديم و 2 ساعت از ايشان بي خبر بوديم كه بعد معلوم شد به منزل يكي از دوستان آقاي ناطق نوري كه همان نزديكي بود منتقل شده اند.در اين 2 ساعت التهاب عجيبي ما مردم را فرا گرفته بود به خصوص ما را، زيرا حفاظت از جان امام بر عهده ما بود واگر اتفاقي مي افتد همه از چشم ما مي ديدند كه خوشبختانه به خير گذشت.خوشبختانه دفتر نشر آثار امام براي ثبت وقايع‌ان دوران فعاليتهاي باارزشي را انجام داده  كه اميدواريم مدارك موثقي باشد براي ثبت در تاريخ و انتقال به آيندگان