از سري قايني تا سري بيرجندي- حسن مختاري
گويند كبوتري بربام خانه اي نشسته بود. صاحب كبوتر دق الباب كرد،صاحب خانه بيرون آمد گفت:چه مي جويي؟ گفت: خانه ام را مي جويم!! اين خانه متعلق به من است. مرد متحيير بماند گفت: آيا مدركي زنده كه دال بر گفته هايت باشد داري؟ گفت بلي كبوتري است كه بربام خانه ي تو نشسته و از آن من است از اين زنده تر چه مي خواهي.
حال برادر عزيزمان آقاي دكتر محمود رفيعي درباره سري قايني اين چنين ادعايي كرده اند و جالب است كه مطالب مقدمه ي كتاب «زندگي و اشعار سري» چيزي مي گويد كه با نوشته پشت جلد فرق مي كند. شخصي كه 29 سال از زندگيش را در قاين گذرانيده آيا مي شود فقط يك شعر به زبان قايني و لهجه محلي سروده باشد؟ اگر دوبيتي هاي اين كتاب را مورد مطالعه قرار دهيم جايگزين كردن كلمات را مي توانيم به راحتي درك كنيم زيرا ميان « مُو و مَه» بيرجند و قاين راهي نيست. شنيده ايم كه اعراب خليج فارس را خليج عرب و ابوعلي سينا را هم عرب مي دانند و افغان ها سيدجمال را افغاني و اينك خود شاهديم كه خراسان جنوبي هم براي اينكه از اين قافله عقب نماند سرّي قايني را سرّي قايني بيرجندي معرفي مي كند و فرداست كه مي گويند مسجد جامع قاين در صدكيلوتري بيرجند دروغ هم نگفته اند و مقبره بوذرجمهر قايني و شيخ ابوالمفاخر هم همانطور كه نام قهستان را بر بخشي نهادند تا تاريخ قهستان را بدان اختصاص دهند. آيا فكر مي كنيد كارخانه سيمان باقران در چند كيلومتري بيرجند است و باغات زرشك و زعفران چه؟ بياييد از واقعيت ها بگوييم و عينكمان را عوض كنيم.
دوبيتي زير از سخنوران نابينا است:
مَه كه بي چشم و گوشم بر چه خوبم مَه كه بي ياد و هوشم بر چه خوبم
مَه كه بر رغم ملايون قاين از او چيزو منوشم بر چه خوبم
همين دوبيتي از كتاب زندگي و اشعار سري
مُه كه بي چشم و گوشم بر چه خوبم مُه كه بي عقل و هوشم بر چه خوبم
مُو كه ور جَهل اَخوندون بيرجند از او اويو منوشم بر چه خوبم
مفهوم هر دو يكي است اما ايده اي كه در حال نضج گرفتن است برايم سؤال برانگيز است. با اين طرز فكر به كجا مي رويد؟ چه مي جوييد؟ آيا گم شده يتان را مي يابيد؟؟