شكوائيه اي از بهمن آباد

در تاريخ 7/2 /85 در محلي بهار چراني مردم بيدخت بهمن آباد است تصادف دو موتور سيكلت روي مي دهد متأسفانه يك نفر در دم جان سپرد و دو نفر ديگر به شدت مجروح گشتند.روستاي بهمن آباد داراي مركز بهداشت با يك دستگاه آمبولانس است،يكي از شاهدان تصادف با مراجعه به مركز بهداشت تقاضاي كمك مي كند اما كمكي از جانب اين مركز بهداشت صورت نمي گيرد كه در نتيجه مجبور مي شوند دو مجروح را كه ضربه مغزي شده اند را با موتور سيكلت را آن هم طي دو مرحله رفت و برگشت به روستا ببرند اما در اين مرحله بازهم مركز بهداشت حاضر به اعزام مجروحان به مركز حاجي آباد نمي گردد،وقتي دكتر مستقر در مركز بهداشت با قاين تماس گرفته ولي قاين نيز اعلام مي كند كه با حاجي آباد تماس بگيريد تا آنها اقدام كنند اما ظاهراًدر آنجا هم آمبولانس آماده نبوده است..علت عدم به كارگيري آمبولانس در بهمن آباد هم ظاهراًاين بوده است مه قراردارد راننده امبولانس تمديد نگشته است!در نهايت اهالي خود دو مجروح را با ماشين شخصي به حاجي آباد مي برند.اما متأسفانه در بيمارستان يكي از مجروحان فوت و يك تن ديگر تا به امروز در كما است.حال اين سؤال براي مردم مطرح است كه اگر قرار است بنا به هر دليل امكانات مركز بهداشت خصوصاً آمبولانس آن هم در شرايطي مانند اين به كار گرفته نشود فلسفة وجود آنها چيست؟