چرا من نماينده نباشم؟
تاريخ خوب مي شناسد انسانهايي را كه خدمت كرده اند و براي مردم خدمتگذاراني نيكو بوده اند. از هر بچه و پير و جوان كه بپرسي «اميركبير» كيست؟ از او به بزرگي ياد مي كند و نيز به هيچ نوع مبالغه اي ندارد. در ملي شدن صنعت نفت، كوتاه كردن دست انگليسي ها از منابع ملي مان، در شكستن پاي متجاوزين به خاك سرزمينمان و... شاهد خدمت انسانهاي بزرگ و سرداران واقعي بوده ايم. بي آنكه توقعي بوده باشد، و هر روز گزارش كاري داده باشند. از زمانيكه من و دوستانم به دانشگاه راه يافتيم و از زماني كه شهرهاي بسيار كوچك نيز مانند شهر من دانشگاه دار شدند و من و دوستانم ملبس به لباس پرافتخاري استادي دانشگاه و از زمانيكه علم مديريت نيز در دانشگاه تدريس شد و سياست نيز از پستوها و زيرزميني ها به دانشگاه راه يافت و كرسي استادي دادند. ناگهان معني خدمت و خدمتگزاري عوض شد محبوبيتي كه از دلها برآمد و انديشه ها را تسخيرمي كرد در انديشه ها ساخته شد و به زور به قول ما قاينيها «عشق به زور و مهر به چُمبه» به قلبها راه يافت. هركسي مي خواست محبوب قلبها بشود ابتدا براي مردم شعار داد و سپس گفت مرا دوست داشته باشيد تا به شما خدمت كنم يعني شرط خدمتگزاري من به شما اينست كه اول شما مرا دوست داشته باشيد، شما به من رأي بدهيد، شما من را در بالا دست بنشانيد شما برايم.... باشيد تا من هم براي شما خدمت كنم ( البته بايد بگويم همه كس اينگونه فكر نمي كنند و اين موضوع شامل عده اي خاص مي شود كه مي خواهند در لباس خدمت به خواسته هايشان برسند) و ياد اين بحث اخير افتادم مه اروپا و آمريكا هر دو به ايران مي گويند ما فقط قصدمان كمك به شما و كمك به صلح جهاني است و چون نمي خواهيم شما بمب اتمي داشته باشيد (البته داشتن آن براي ما كه بيشتر مي فهميم نه تنها عيبي ندارد بلكه بسيار ضروري نيز هست) ولي فقط يك شرط دارد ابتدا شما همه چيز را متوقف كنيد، دانشگاهو علمتان را هم بگوييد جلو نروند و به مغزهايتان بگوييد چندماهي بروند شمال، تا ما به شما بگوييم چگونه بايد دانش هسته اي داشته باشيد البته در مثل مناقشه نيست ولي چون حافظه تاريخ پراست از حرفها و قولهاي بي خاصيت، حالا هر كسي قولي بدهد، ضمير بارها شكست خوردة عوام هم ديگر باور نمي كند چه رسد به خواص. آنچه مسلم است عبور از سريع زمان است و جمعيت روبه رشد كه هر روز خواسته هايشان را بهتر مي شناسند. جوانان تحصيل كردة واقعي كه داراي افكار قوي و نيرومند هستند مي دانند كه اگر من امروز مي خواهم نماينده شوم چرا؟ و چگونه؟ و براي چه هدفي خواهد بود. شهر من بسيار زجركشيده و رنج كشيده است لذا از دشمنان بلكه از دوستان از آنها كه كوچك مي انديشند و فقط به خاطر حفظ پست و مقام كه آن هم چند روزي بيشتر نيست هيچگاه نخواسته اند از جيب خود براي ملت و مردم خود يك ريال هم خرج كنند ولي از انبان بيت المال چنان دست و دلباز بوده اند كه بايد بر بعضي از اقوام آسياي دور آفرين گفت كه چگونه مال و ابروي مردم را در گرو چند روز بودن به تاراج داده اند. امروز من به دوستانم گفتم براستي چه برنامه هاي سازنده اي براي آينده شهرستانم داريم. دوستان اگر من اينگونه سخنراني كنم به نظر شما جايگاهي در دلهاي مردم خواهم داشت يا اينكه باز با خود فكر خواهند كرد كه حيله اي ديگر در راه است...