تابستان به‌آخرمي رسيد بخشنامه اي به اداره آموزش و پرورش شهرستان قاين رسيد تا سازمان بتواند از بازنشستگان فرهنگي و پيشكسوتان عرصة تعليم و تربيت يادي كرده باشد و آنها را به اردوي همدان ببرد. چون تعداد زياد بود بايد قرعه كشي انجام مي شد و اين بار شانس و اقبال به من روي آورد تا بتوانم بعد از سي سال خدمت و يكي دو سال بازنشستگي دوباره دل خستگان را در كنار هم ببينم و تجديد خاطرات شود. رسيدن ماه مبارك رمضان اين ادرو را به تعويق انداخت و يك هفته بعد از گذشت اين ماه صيام به ما خبر دادند كه چهارشنبه 25/7/ 85 روز حركت است بايد نهار و شام روز ول را برداريد؟! در صورتي كه قبلاً كه سازمان با ما هماهنگ نكرده بود هزينه ما و خورد و خوراك ما را هم تقبل كرده بود. اتوبوس پيشكسوتان هم به خاطر شأن و منزلت آنان بايد از تهران مي آمد زيرا طرف قرارداد يك شركت تهراني بود. شب را در طبس بيتوته كرديم و سفره هاي هفت رنگ كه نگو هفتاد رنگ انداخت شد صبح هم در ادرستان. عازم همدان شديم در آنجا هم يك نهار در هتل بر عهده پيشكسوتان بود و در همدان بايد مي رفتيم دستمان را به ديواره غار عليصدر مي زديم و برمي گشتيم عده اتي پيشنهاد كردند كه تا اينجا آمده ايم و غذا به عهده ماست و راننده هم از هر نفر به ازاي يك روز 5000 تومان مي گيرد بياييد يك دو ديگر هم به اين گردش خاطره اي بيفزائيم كه نشد. نهار برگشت هم بر عهده خودمان بود. اينطور اردوها بسيار مقرون به صرفه است و بوق و كرناي آن هم برالي سازمان بسيار زياد، زيرا چهار روز اردوي همدان را با يك نهار برگزاركردند. اين هوش و فراست قابل تحسين است دست شما درد نكند و خسته نباشيد. مواظب سند هزينه هاي خود باشيد. قديما چه خوب بيان مي كردند «سفره وَ نَنداز يك عذر و بهونة دره ولي سفره وندوخته صدها عذر» اگر سفره مي اندازيد و سفري ترتيب مي دهيد در خور شأن افراد باشد نه در خور شأن .... يك فرهنگي بازنشسته