يك وادي و هفت منزل!
وقتي طرح راهنماي مسافرين نوروزي سازمان ملي جوانان جمعيت هلال احمر خراسان جنوبي را گرفتم به طراحان آن كه زحمت فراواني كشيده بودند خسته نباشيد گفتم و به ناظران آن احسن. لحظه اي شما همشهريان عزيز و هم استاني گرامي كه اين نقشه پرمحتوا را نديده ايد با من همگام شويد تا از جاذبه هاي سياحتي قاينات و از واحدهاي پذيرايي ميان راهي از مراكز مذهبي و از كتيبه هاي سنگي و پيشينه هاي تاريخي اين ديار كهن بگويم به راستي كه تصوير اوليه اين راهنما كه عكس سبزه و فانوس را بر يك صندلي سفيد پلاستيكي نشان مي دهد گوياي همه چيز است و اين جاذبه ها در قاينات با فانوس بدنبال آن چرخيده اند و گرنه ايوان بلند مسجد جامع شهر قاين . مقبره ابوذرجمهر قايني و قلعه كوه را راه نمي كردند و برج محمد و بند استند را پيدا نمي نمودند. درست است كه آنها هم جزء منطقه قاينات است اما اولويت را به كدام جاذبه ها بايد داد به راستي كه فانوس رؤياهاي شما را كسي فتيله اش را دستكاري كرده يا نفت مخزنش به آخر رسيده كه چنين نقشه اي را تنظيم نموده ايد. وقتي واحدهاي پذيرايي را مورد مطالعه قرار مي دهيم فقط نامي از رستوران و قدس و عدالت را مشاهده مي كنيم بدون شماره تلفني، گويا اين شهرمركز مخابراتي ندارد و شهرهاي ديگر دارند. زماني كه مراكز مذهبي را مي نگريم فقط به نامي از مسجد امام امام رضا(ع) و امام حسين(ع) و فاطمه الزهرا(س) قناعت مي شود گويا مسجد جامع جزءمراكز مذهبي شهر نيست و زماني كه از جاذبه هاي سياحتي مي گذاري فقط قلعه آفريز و امامزاده زيدالنار است، گويا طراح اين نقشه و متصديان اموراز طريق جاده فردوس گذاشته اند. اي كاش آنها كه اين همه از بيت المال هزينه كرده اند ساختمان نيمه تمام هلال احمر قاين كه پانزده سال از عمر مفيدش مي گذرد را هم جزء منماطق گردشگري قرار مي دهند آنكه ديدني تر است پشت ديوارها و كف اتاقها و سقف دودگرفته. كينه ها و عداوتها را كنار بگذاريد و واقعيتها را بيان كنيد و مي دانم كه بيان واقعيت تاريخي يك شهر كه بر بام خراسان جنوبي قرار گرفته براي شما سنگين است تا كي مي توانيد يك شهر و مردمانش را تحقير كنيد. سعدي نيكو مي گويد: پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است
اي كاش همراه هر نقشه يك ذره بين هم به مسافران نوروزي اعطا مي شدتا مي توانستند پيشينه تاريخي قاينات را بر روي كتيبه سنگي حك شده در كنار نقشه چند ميلي بخوانند و آنگاه كه پيشينه باغ علم و قلعه پايين ده را مي خواندند غبرا زمان از چهره هر بنايي برداشته مي شد. اما افسوس كه گرد تاريخ بر روي اماكن تاريخي اين كهن دژ قاينات نشسته و دستات هوشيار وزيركي پرده هاي واهي را بر چهره هاي مسافران نوروزي مي كشاند و مسؤلين...
خسته بر راهم و چشمم نگران است هنوز
دردل باديه اسرار نهان است هنوز
كاروان مي رود و بانگ جرس مي آيد
حرف جامنده دل زير زبان است
پشت سر مي نگرم خاطره ها مي بينم
تاب برداشته چون خط بنا نست هنوز
دفتري تازه گشاييد كه اين بغض و حسد
در دل كهنه فرهنگ عيان است هنوز
از دل نقشه بگشوديتان مي خوانم
چه خبرها كه در آن بوي دهان است هنوز
دست تاريخ بي باريتان مي لرزد
كه بدين گونه ترا قفل بيان است هنوز
سربرون ار از آن ميكده خوبيني
كه به بدمستي دست زيان است هنوز
گرچه ميرات مرا رهزنان دزديدند
دست ايوان قهستان به نشان است هنوز
حيف جشمان حقيقت به خطا مي رود
چشم مختاري از اين ديده روان است هنوز