ادامه داستان زندگي بيرجنديها و قاينيها و كلاه گشادي كه بر سر مردم اين دو شهر رفته است، بدين شرح مي باشد وقني منافع، سود، ثروت را در هر نقطه كشور بررسي كنيم خيلي با جرأت مي توان گفت كه در حدود 15 تا 20 درصد مردم بيش از 80 درصد منافع و سود  را به دلايل موجه و غيرموجه از آن خود مي كنند و بقيه نيز به دلايل موجه و غير موجه تماشاجي اين مبادلات مي باشند. لذا با يك حساب ساده و سرانگشتي اگر جمعيت بيرجند را 150000 نفر و جمعيت قاين را 50000 نفر بدانيم در بيرجند 30000 و در قاين 10000 نفر آدم زرنگ وجود دارد.و در كل خراسان جنوبي با احتساب قاين و بيرجند 100000ْآدم زرنگ زندگي مي كند كه اگر اين افراد به طور متوسط 5 نفر را هدايت كنند لذا سردسته اين زرنگها در كل استان20000 در قاين 2000 ودر بيرجند 6000 مي باشند يعني جمعيت حدود 600000 نفري اين استان را فقط 6000 نفر هم فقط 20% سودجو و منفعت طلب و دو به هم زن و آب گل آلود كن باشند در بيرجند 1200 نفر و در قاين 400 نفر بيشتر نخواهند شد. و وقتي در اماكن عمومي و خصوصي صحبت از دشمني ديرينه مي شود فقط 1600 نفر از دو طرف برايشان نان و آبي هر چند آلوده مهيا مي گردد و 198400 ديگر به دور از همه اين بحثها و جنجالها دارند زندگي آبرومندانه مي كنند  و لقمه نان حلالي براي زن و فرزندشان به خانه مي برند حال با اين محاسبات ساده سوال اينست كه آيا 200000 نفر مردم مذهبي، سختكوش و محروم دو شهر مهم و كويري دورافتاده از بسياري امكانات و آرام نشسته در شرقي ترين نقاط كشور پهناور كشورمان  بايد چقدر ساده باشند يا ساده انديش باشند كه كمتر از 2000 نفر سرنوشت آنان را به بازيچه گيرند و براي اندك مسأله اي در بوق و كرنا فرياد بر آرندكه ايها المسلمون نديديد و نبوديد و ننشينيد كه چه كردند، چه خوردند و چه گفتند!!  آيا سادهخ انديشي نيست كه اين جمعيت كوچك و لي زرنگ بر لشكر 100 برابري خود پيروز باشند و بنشينند بقول معروف به ريش قايني و بيرجندي بخندند؟! آيا ساده انديشي نيست كه در جلسات بنشينيم و از يكديگر تعريف كنيم اما در كوچكترين فرصتي از تخريب هرگونه تخربيي كوتاهي نورزيم؟! آيا ساده انديشي نيست كه بزرگان ئو زعماي هر دو قوم سالهاي دور با بازي ماهرانه اين 1600 نفر به گونه اي براي مردنم معرفي شوند كه مردم ندانند كداميك حقيقت است و كداميك دروغ!!

در پايان بحث امروز باز هم مي گويم آنقدر تو سري خورده ايم كه در حال حاضر راضي نيستيم چند ثاينه اي همديگر را با دقت نگاه كنيم. تا ببينيم كه بر پيشاني آفتاب سوخته مردم اين دو شهر چقدر عميق است شيارها و چروكهايي كه بلند فرياد مي زنند: برادرم تو را مي شناسم.