همانگونه كه ميدانيد برخي از مسئولين محترم ما هرگاه لب به سخن مي گشايند نام شهيدان يا جانبازان و ايثارگران را بر زبان جاري مي سازند، اين حقير حسين مسعودي كبودان كه اگر  حضرت حق، خداوند منان بپذيرند، از جانبازان و آزادگان اين خطه بشمار مي آيم و در دوران جنگ تحميلي به صورت بسيجي از ناحيه  سپاه به جبهه اعزام شدم، كه در مرحله نخست از ناحيه سر و گردن مجروح و در مرحله دوم به اسارت دشمن درآمدم كه مدت شش سال و نيم اين اسارت به طول انجاميد. در طول شش سال و نيمي كه در اسارت دشمن بسر  بردم هيچ گاه از اذيت و آزار دشمن نناليده و در زير  شكنجه آنان گريه نكردم، اما در طول 30 ماه كاغذ بازي ( يعني از 21/5/85  تا 17/11/1387 ) نهايتاً در ناحيه مقاومت سپاه بيرجند مرا گريه گرفت كه گريه كردم....

در 19 ماه مبارك رمضان مصادف با 21/5/1385 شمسي بود، كه مدير نيروگاه جناب آقاي مهندس احتشام زاده با من تماس گرفتند و گفتند ما عازم زيارت كربلاي معلا هستيم آيا با مي آيي؟ گفتم بلي! . گفتند گذرنامه داريد! گفتم خير. فرمودند گذرنامه را سه روزه تحويل مي دهند، گذرنامه ي خويش را بگير و به ما خبر بده. روز بعد به اداره گذرنامه مراجعه نمودم جهت گرفتن گذرنامه، از من كارت پايان خدمت يا معافيت خواستند گفتم از اين گونه كارتها من ندارم، گفتند پس چي داري !؟ گفتم كارت جبهه، كارت جانبازي و كارت اسارت، گفتند جهت گرفتن گذر نامه بايد كارت پايان خدمت يا معافيت داشته باشيد. لذا به سپاه كه محل اعزامم به جبهه بود رفتم و موضوع را برايشان بازگو نمودم مرا براي گرفتن پايان خدمت و دفترچه آماده به خدمت راهنمايي كردند « كه چون خاطرات اين كاغذ بازي بسيار طولانيست از بيان آنها صرف نظر ميكنم » خلاصه پس از متحمل شدن رنج و زحمتها و شنيدن متلكها،‌ و نوشتن نامه و نيز گفتگوي حضوري با آقاي قرباني نماينده محترم شهرمان، و نيز نوشتن نامه به رئيس جمهور محبوب كشورمان در سفر به استان خراسان جنوبي، و همچنين گفتگوي مستقيم در ديدار با آقاي دكتر دهقان معاون رئيس جمهور در امور ايثارگران، پس از گذشت 30 ماه كاغذ بازي كه خود يك نوع شكنجه روحي به شمار مي آيد، نهايتاً در تاريخ 17/11/1387  ساعت 30/11 صبح پست چي كارت معافيت از سربازي را براي اين حقير به ارمغان آورد!!!.